تازه فهمیدم مردی که نیمه شب در تاریکی وارد اتاقم شد و….!
به گزارش منیبان به نقل از همشهری آنلاین: بازپرس جنایی تهران خبر رسید که مردی در خانهاش با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده است.
دقایقی از اعلام این گزارش میگذشت که تیم جنایی در محل حادثه حاضر شد. مقتول مردی میانسال بود که در طبقه زیر همکف ساختمان به همراه همسر و فرزندانش زندگی می کرد.
او با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود و همسر و دختر ۲۲ سالهاش میگفتند که وی توسط فردی غریبه به قتل رسیده است.
ادر خانواده (همسر مقتول) در ابتدا به کارآگاهان گفت: همه ما خواب بودیم که ناگهان با شنیدن صدای مهیبی بیدار شدیم.
مرد غریبه ای را دیدیم که با پارچه صورتش را پوشانده بود. وی چاقویی در دست داشت و من و دخترم را تهدید کرد.
سپس بالای سر شوهرم رفت و درحالیکه او خواب بود با ضربات چاقو وی را به قتل رساند.
ما متوجه قتل نشدیم چون قاتل ناشناس دست و پای من و فرزندانم را بسته و در اتاق زندانیمان کرده بود.
فقط از روی صدا متوجه شدم که او به شوهرم حمله کرده است. قاتل بعد از آنکه جان شوهرم را گرفت فرار کرد. احتمال می دهم که شوهرم با این مرد دچار خصومت شده و انگیزه قاتل انتقامجویی بوده است.
روایت دختر
دختر 22 ساله مقتول دومین فردی بود که در محل جنایت مورد بازجویی قرار گرفت. او اما روایت متفاوتی بیان کرد و گفت: وقتی قاتل ناشناس وارد خانه شد، مادرم نبود؛ او برای خرید از خانه بیرون رفته بود و وقتی برگشت دید که قاتل ناشناس در خانه ماست. قاتل صورتش را پوشانده بود و ما نتوانستیم وی را ببینیم.
اظهارات مادر و دختر تناقض داشت و به نظر می رسید هردو اسرار جنایت را می دانند و در این جنایت نقش دارند. آنها وقتی متوجه شدند که دروغ بافی ها و داستان سرایی شان لو رفته، مرد همسایه را به عنوان قاتل معرفی کردند.
دختر جوان گفت: مرد 45 سالهای به نام فرهاد در اتاقکی در پشتبام ساختمان ما زندگی می کند. من و او با یکدیگر آشنا شده بودیم و کم کم سفره دلم را برای او باز کردم. برایش گفتم که پدرم چقدر مرا اذیت می کند و او هم به خاطر من، جان پدرم را گرفت و من شاهد جنایت بودم.
روایت مرد همسایه
وقتی دختر جوان، فرهاد، مرد همسایه را به عنوان قاتل معرفی کرد، ماموران وی را بازداشت کردند. هر 3 متهم این پرونده صبح دیروز به شعبه دهم دادسرای جنایی تهران منتقل شدند و پیش روی قاضی امیرحسین علیمردان قرار گرفتند.
در دادسرا
در جلسه دیروز، مرد همسایه انگشت اتهام را به سمت مادر و دختر نشانه گرفت و مادر و دختر نیز مرد همسایه را به عنوان قاتل معرفی کردند. اما آنچه تحقیقات پلیس نشان میدهد از این حکایت دارد که مرد همسایه با همدستی دختر خانواده، دست به جنایت زده است.
به همین دلیل در جلسه دیروز قاضی اتهام قتل را به مرد 45 ساله که اعتیاد به شیشه دارد تفهیم کرد. اما او خودش را بیگناه دانست و گفت: من زمانی که مقتول به قتل رسید،خواب بودم.
قاضی: مگر زمان قتل را می دانی؟
متهم: خب وقتی همسر و فرزندش داد و فریاد راه انداختند، من متوجه زمان قتل شدم.
قاضی: مادر و دختر می گویند که تو مرتکب قتل شده ای؟
متهم: دروغ می گویند؛ من کسی را نکشتم. خودشان دست به یکی کردند تا مرا متهم جلوه بدهند. آنها برای من توطئه چیده اند.
قاضی: چرا باید تو را قاتل معرفی کنند؟
متهم: نمی دانم، از خودشان بپرسید.
قاضی، در این لحظه از مادر و دختر پرسید که انگیزه مرد همسایه از قتل چه بوده است؟
دختر پاسخ داد: چون فرهاد( مردهمسایه) با پدرم بر سر مسائل ساختمان و خرج و مخارج آن دچار اختلاف شده بود. فرهاد مستاجر پدرم بود. ساختمان متعلق به پدرم بود و فکر میکنم فرهاد به درستی اجاره یا شارژ را پرداخت نمی کرد.
به همین دلیل با انگیزه انتقام جویی بالای سرش حاضر شد و جانش را گرفت. زمان حادثه مادرم در خانه نبود که ناگهان در را زدند. پس از آنکه در را باز کردم با فرهاد روبه رو شدم. او یک راست بالای سر پدرم رفت. چاقو داشت و جان پدرم را که در خواب بود گرفت.
قاضی: مادرت کجا بود؟
مادر این دختر( همسر مقتول) پاسخ می دهد: من بیرون بودم. رفته بودم خرید.
قاضی: اما آثار چاقو و خراش روی دستانتان وجود دارد، در این مورد چه می گویید؟
مادر: من به گربه های خیابانی غذا می دهم، بخشی از آثار ضرب و جرح به خاطر این است که گربه ها به دستانم چنگ انداخته اند. آثار دیگر به خاطر چاقوست. وقتی من رسیدم، فرهاد بالای سر شوهرم بود که من مانعش شدم تا شوهرم را نکشد. در این بین دستانم زخمی شد و او با چاقو به من ضربه زد تا کنار بروم.
قاضی از فرهاد می پرسد: در این مورد چه دفاعی از خودتان دارید؟
فرهاد: من قاتل نیستم، مادر و دختر خودشان دسیسه چیده اند تا مرا گناهکار جلوه بدهند. (او آستین را بالا داده و ادامه می دهد:) اگر من قاتل باشم باید آثار چاقو روی دستانم وجود داشته باشد، اما می بینید که هیچ آثاری نیست!
قاضی: تو با مقتول اختلاف داشتی؟
متهم: نه اصلا. اما مادر و دختر با مقتول اختلافات شدیدی داشتند.
قاضی: چه اختلافاتی؟
متهم: آنطور که من شنیدم مقتول اخلاق خوبی نداشت. من همیشه صدای درگیری آنها را می شنیدیم. از خرید خوراکی گرفته تا رفتن به مهمانی و مسائل دیگر. بر سر همه چیز با هم درگیری داشتند و کتک کاری می کردند.
بارها من رفتم وسط دعواهایشان و وساطت کردم تا آشتی شان بدهم. دختر مقتول بارها سفره دلش را برای من باز کرده و می گفت کاش پدرش بمیرد. حتی مادر خانواده می گفت یک روز همسرش را به قتل میرساند. آنها با همدستی یکدیگر جان مقتول را گرفته اند.
قاضی: مواد مخدر مصرف می کنی؟
متهم: قبلا شیشه می کشیدم اما الان پاکم!
قاضی: با دختر مقتول رابطه عاشقانه داشتی؟
متهم: نه. او گاهی با من صحبت می کرد اما چند وقتی می شد که دچار افسردگی شده بود و از خانه بیرون نمی رفت. من هم سعی می کردم با او صحبت یا چت کنم تا آرام شود. ارتباط ما فقط در همین حد بود.